بسم الله
دیشب داشتم راجع به شما فکر میکردم. راستش را بخواهید چندین شب است دارم راجع به شما فکر میکنم. اصلا امسال محرمم را گذاشتهام که فقط به شما فکر کنم..مثلا شب دوم به این فکر کردم که این همه صدایتان کرده ام و با شما سخن گفته ام ولی هیچگاه خودم را در مقابلتان تجسم نکردهام. منظورم چهره و قد و قامتتان نیست.منظورم بزرگی شخصیت شماست. آخر میدانید ما کوچکهای کوچکبین گاهی که دلمان به تنگ میآید از روزگار فقط یاد گرفته ایم خودمان را ببینیم و دردهای خودمان را بر زبان بیاوریم. حواسمان نیست در مقابل چه کسی کاسه گدایی دراز کرده ایم..سرمان همانطور پایین میماند و از دردهامان به خود میپیچیم. در خود فرو رفته فقط ناله میکنیم. اگر سر بلند میکردیم و یکبار عظمت و بلندای شما را مینگریستیم دردی نمیماند که از آن شکوه کنیم. شب دوم که به عظمت روح شما فکر میکردم، خوب یادم است که فردایش دیگر خبری از بیتابی روزهای قبل نبود..
دیشب هم داشتم به شما و غزلی که از حال دلم شب عاشورا خطاب به جنابتان خواندم فکر میکردم. به اینکه چقدر حرفهای بهتری میشد از شما زد. همینطور فکرهایم گره در گره جلو میرفت و عنوان:...
ادامه مطلبما را در سایت عنوان: دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 3shahabeghabas7 بازدید : 16 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 22:36